سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

92.12.18

فرشته ی کوچولوی ما سلام قشنگم امروز صبح با بابایی رفتیم سونوگرافی سه بعدی تورو بهتر از قبل دیدیم. آقای دکتر میگفت که تو شکل بابایی هستی پس خوشگل هستی دیگه وای اگر ریش و سبیلهای خوشگل بابایی رو هم داشته باشی و چشمهای قشنگ آبیش .... قربونت برم الهی پسر نازم خداروشکر دکتر گفت که سالم هستی همین بهترین خبر برای من وبابایی بود... صدای تاپ تاپ قلبت ضربان قلب من و بابایی رو چندبرابر میکنه صورت قشنگت که خدای مهربون انقدر قشنگ نقاشی و طراحی کرده از روزیکه خدا تورو به ما داده و توی اینترنت مراحل رشد تورو میخونم به بزرگی و عظمت خدا بیشتر پی میبرم اینهمه نظم اینهمه هنر اینهمه زیبایی خلقت واقعا خدایا شکر راست میگن ادم خودش رو بشناسه خدارو میشناسه ...
8 ارديبهشت 1393

92.12.12

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم دیروز خاله نسرین جون مهربون اومد خونمون برات یه سرویس رختخواب زمینی آورد و شامپو گلرنگ و ۵۰ تومان هم پول داد. قراره با بابایی بریم برای اتاقت قالیچه و موکت بخریم اما ظاهرا خیلی گرونه. گفتیم پولی که خاله نسرین داد برای این کار بگذاریم. می بینی خدا چقدر مهربونه و هوای من و بابایی رو داره تازه امروز شنیدم عیدی ها رو میدن مخوام سنوات رو هم بگیرم تا مجبور نشیم قرض کنیم برای بیمارستان... پسر قشنگم خاله شیخی هم یه خاله مهربون دیگه است برای مامانی ترخیه از کرمانشاه آورده تا بپزه بخوره میگه برام خوبه الحق که خیلی هم خوشمزست. وای چقدر خاله مهربون تازه یکی از همکارهای مامانی خانومش برام مربای زرشک و ترشی آلبالو و ...
8 ارديبهشت 1393

92.12.10

فرشته ی کوچولوی ما سلام خوبی قشنگم دیروز صبح با بابامحمدرضا رفتیم مولوی برات پتو خریدیم. شلوار، شورت، عروسک پو، لدرکوچولو، مشما، پرده برای اتاقت، دمپایی، ساک ... اما مامانی خیلی خسته شد و توام حتما خیلی خسته شدی آخه زیاد تکون نخوردی دیروز اما چاره ای نیست دیگه باید خرید. کلی با بابامحمدرضا دعا کردیم انشاالله همه چیز خوب و قشنگ و باسلیقه بشه. نه بخاطر دیگران برای اینکه وسع من وبابایی بیشتر از این نیست انشاالله بتونیم با این بضاعتی که داریم وسایل خوب و باسلیقه و مناسبی برات بخریم. پسر قشنگم تورو به خدا میسپرمت ...
8 ارديبهشت 1393

92.12.05

فرشته ی کوچولوی ما خوب خوشگل مامان حسابی همه رو نگران خودت کردی ها... قشنگ مامان خاله مهنازجون یه کت و کلاه بنفش خوشگل برات بافته دل همه رو برده چند تا هم کاموای لیمویی گرفتم برات کت و شلوار پیش سینه دار و یه جلیقه و کلاه بافته نمیدونم چطوری محبتهاش رو جبران کنم؟ خاله نسرین جون هم قراره بیاد با هم بریم برات پرده و ملحفه بخریم تا برات بدوزه. اون یکی خاله نسرین هم برای توی جشن عیدالزهرا نذری داده تا سلامت باشی. خاله مهری جون هرروز برای سلامتی تو صلوات میفرسته. خاله پناهی همه که هیچی حسابی شرمنده اش هستم هرروز صبح من و میاره سرکار و بعد میبره خونه کاش بتونم جبران کنم. راستی خاله پناهی همه داره مامان میشه دعا کن انشاالله صحیح و سالم باشه...
8 ارديبهشت 1393

92.11.28

فرشته ی کوچولوی ما حال مامانی حسابی خرابه داداشی باز قاطی کرده بود و رفت پیش عمه اش کرج ...جلوی بابایی هیچی نمیگم اما میام شرکت به بهانه های مختلف بغضم میترکه و گریه میکنم. آواره شده سرگردون شده نمیدونه کار درست چیه کار غلط چیه ؟ منم دستم بسته است نمیدونم باید چی کار کنم ؟ توکل به خدا به خدا سپردمش از طرفی تو این شرایط نگران سلامتی تو هستم. بابایی هم نگرانه خوب این غم و غصه ها برای من و تو خوب نیست. اما چه کنم هم مادر تو هستم هم مادر داداشی. دیشب داداشی لباسهای تورو نگاه میکردم کلی ذوق کرده بود باورش نمیشد انقدر کوچولو باشی انگار خودش هم از اول انقدر نبوده؟ بزرگ بوده ... بگذریم..... هردوتون رو به خدا میسپارم ...
8 ارديبهشت 1393

92.11.26

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسرقشنگم امیرعباسم فدای اسم قشنگت بشم که وقتی به همه اعلامش کردم همه خوششون اومد الحمدالله خداروشکر جواب آزمایش رو دادن و تو سالم هستی. پسر قشنگم چند روزه توی وجودم حرکت میکنی و اینو حس میکنم امروز ۵ ماه و ۳ روز هست. قشنگم وقتی توی وجودم حرکت میکنی بیشتر عاشقت میشم مهربون پسرم. از خدا خواستم به من کمک کنه بتونم تورو سالم بدنیا بیارم و بزرگ کنم. گل معصوم و پاکم برای داداشی هم دعا کن برای همه چیزش سلامتیش موفقیتش توی زندگی و مشکلاتش قشنگم با بابا محمدرضا پنجشنبه گشتی زدیم دولت آباد برات کلی خرت و پرت خریدیم. دو تا سرهمی، یک شلوار لی، یک پیراهن که روح بابایی براش رفت آخه چهارخونه هست مثل آدم گنده ها، کلاه، جوراب...
8 ارديبهشت 1393

92.11.23

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر قشنگم امروز چهارشنبه است دل تو دل من و بابایی نیست جواب آزمایش احتمالا تو این هفته آماده میشه ... دیروز ۲۲ بهمن بود و تعطیل با بابامحمدرضا رفتیم حسن آباد کاموا گرفتیم برات لباس ببافم. بعد چند تا مغازه هم گشتیم تا تخت و کمد برات قیمت کنیم یکی پسندیدیم تا قسمت چی بشه؟ بعد رفتیم بازار مبل یافت آباد نمایشگاه وسایل کودک و نوجوان کلی چیزهای خوشگل برای نی نی ها داشت. چند تا لباس هم برای تو خریدیم. یک سرهمی پاچه دار آستین کوتاه نارنجی یکی هم یشمی یکی هم آستین کوتاه سرمه ای میدونم بپوشی مثل عروسک میشی. فدای دست و پای کوچولوت . فدای صورت قشنگت. انشاالله صحیح و سالم بدنیا بیای و بزرگ بشی قشنگم زیر سایه امیرالمومنین...
8 ارديبهشت 1393

92.11.19

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر قشنگم بالاخره پنجشنبه شد ۱۰/۱۱/۹۲ آزمایش دادم فقط خدا میدونه چه استرسی به من و بابایی وارد شد. مردیم و زنده شدیم. فقط امیدم به خداست و توسلم به اقا امام رضا علیه السلام انشاالله تا آخر این هفته جواب آزمایش رو میدن خودتم دعا کن قشنگم. می بوسمت ... ...
8 ارديبهشت 1393

92.11.09

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر قشنگم حال مامانی و بابا محمدرضا دوروزه خیلی خرابه. خانم دکتر نظری زنگ زد و گفت مشکلی تو آزمایش من هست که باید برم برای آمینوسنتز .... با بغض برگشتیم گفت مامانی باید بره دکتر از کیسه آبی که تو توی اون هستی نمونه بگیرن نکنه خدایی نکرده مشکل سندرم داشته باشی، وای خدا نکنه حالم خیلی خرابه خیلی بابایی از من حالش خرابتره . صبح رفتم آزمایشگاه ترسم بیشتر شد با توضیحاتی که درمورد آزمایش داد. بعدازظهر رفتیم پیش خانم دکتر قدیمی اونهم گفت باید این کار انجام بشه لازمه برای اطمینان از سلامتی جنین ... فردا وقت گرفتم ساعت ده و نیم صبح شهرک غرب پیش دکتر کریمی نژاد هم میترسم هم نگرانم ... اگر خدایی نکرده مشکلی برای تو پیش ب...
8 ارديبهشت 1393

92.11.06

فرشته ی کوچولوی ما سلام پسر گلم قشنگ مامان توی این هفته تو اندازه یک کدوی سبز کوچیک شدی موهات در میاد کم کم اعضای حسی تو رشد میکنه استخون هات در حال رشد کردن هست و شکل گرفتن انشاالله از هفته آینده میتونم حرکات تورو حس کنم قشنگم. امشب با بابامحمدرضا جون رفتیم دنبال تلویزیون اما گرون بود پشیمون شدیم. اما برای تو یه سرویس کامل لباس نوزادی خریدیم. مبارکت باشه خوشگلم عروسک میشی. بابایی داشت از ذوق غش میکرد. نگاه میکرد لباست رو می رقصید و ذوق میکرد. فدات بشم گل قشنگم. مامانی هنوز حالش خوب نشده دعا کن زودتر خوب شم اصلا وزنم زیاد نشده و ضعیف هم شدم. به خدا میسپارمت. ...
8 ارديبهشت 1393